مُرکّب‌نوازی

 

(شعری برای مادر) 

گیسوی نخ‌نما، سطر قلم قلم، تخیل خاموش

تو را می‌‌نویسم.

هر‌چه می‌‌گریزد از من و تنها تو می‌دوی میان خواب‌هام

گم می‌شوی میان هیكلم

باز هم آب سر می‌كشی قلپ قلپ كنار من

می‌نویسمت.

هفتاد كوه پاییزتر از همیم.

می‌سوزم از تو

یا تو از غروب می‌افتی؟

عصای‌ كودكی‌ام

شراره‌ی خود را میان موی تو تاریك‌كرده‌ام

به‌ رِشتن دوباره‌ام بنشین.

دهان دریده‌ آسمان سگ‌پستان

باز گذاشته حفره‌های بسیارش را

برای مكیدن من.

بگیرم و روی دامنت بنشان.

تن من است كه می‌گریزد از من و من كه می‌دوم در باد

خاموش می‌شود تخیلم امروز

افتاده‌ام از چشم سبزه‌ها

 تنها ترانه‌ای معلقم كه بر شمایلت نماز می‌برم.

نه پاییزهای پراكنده‌ام جمع دامنت نمی‌شود.

در مشت ترك‌خورده ماه را می‌افشرم

و انگشت مچاله گونه‌های پلاسیده را لمس می‌كند.

دندان شیری‌ام كه یادت هست!

 دوباره‌ام بزای.

تنت لكه‌ی برفی به اردیبهشت می‌دوخت

و نور بر گونه‌های تو تفسیر می‌شد،

دریدگی آسمان و زخم منت آب می‌نمود،

میان ما و آسمان دری گشوده بود،

تو در كنار در بهار می‌شدی،

من از شراره‌ام شراب.

می‌نویسمت.

قلم قلم، خاموش

تو را می‌نویسم در این غروب.

به رِشتن دوباره‌ات نشسته‌ام

مادر!

علی نگهبان- ونکوور